پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11

خاطرات و اخبار آزادگان دفاع مقدس؛مشکلات آزادگان؛ایثارگران؛سیاسی؛اجتماعی

پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11

خاطرات و اخبار آزادگان دفاع مقدس؛مشکلات آزادگان؛ایثارگران؛سیاسی؛اجتماعی

پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11
موقعیت و مشخصات اردوگاه تکریت 11
(اردوگاه حزب الله)

اردوگاه اسرای ایرانی تکریت11 اولین اردوگاه اسرای مفقودالاثر ایرانی بود که در 15 کلیومتری شهر تکریت و 150 کیلومتری موصل در استان صلاح الدین محل تولد صدام واقع شده بود.شامل سه قسمت اردوگاه اصلی که حدود 1200 الی 1400 نفر اسیر ایرانی را شامل می شد و ملحق یک حدود 600 نفر و ملحق 2 که نامشخص است.اردوگاه تکریت11 با انتقال اسرای کربلای 4؛5 و 6 از زندان الرشید بغداد در تاریخ 65/12/5 افتتاح سپس رزمندگانی که در عملیاتهای بعدی اسیر شده بودند را تا اوایل سال 67 به این اردوگاه منتقل نمودند.میانگین مدت اسارت حداکثر 44 ماه و حداقل 24 ماه است.اردوگاه تکریت11 یکی از فعالترین اردوگاههای اسرای ایرانی در زمینه مسائل مذهبی و عقیدتی بود که در آخرین روز اسارتشان نماز جماعت 1000 نفره برگزار کردند(به همین دلیل در بین نیروهای ارتش بعث به اردوگاه حزب الله معروف شده بود)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۰ ب.ظ

شهیدی که بوی عطر می‌داد

از سیلی زدن به افسر بعثی تا شهیدی که بوی عطر می‌داد

 

آزاده سرافراز حجت‌الاسلام احمد فراهانی،متولد ۱۳۴۵ که در سال ۱۳۶۵ در سن ۲۰ سالگی در عملیات کربلای ۴ به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و حدود 46 ماه را در زندان‌های رژیم بعث گذراندند و سرانجام در آبان ۶۹ به میهن بازگشتند.در ادامه گوشه ای از خاطرات این آزاده دلاور آمده است:

نحوه اسارت شما چگونه بود؟

در شب عملیات کربلای چهار نیروی غواص و تخریب‌چی گروهان غواصی بودم، من از بچه‌های تخریب مامور شدم گروهان غواصی شب عملیات با بچه‌های غواصی زدیم به آب،رفتیم آن سمت اروندرود،بعد تا صبح بچه‌ها مقاومت کردند،عملیات کربلا‌ی چهار گسترده‌ بود،همه دوستان محورهای مختلف عملیات کرده بودند،محور ما هم عملیات کرد،رفتیم آن سمت آب تا حدود ساعت ده استقامت کردیم در واقع ما موج اول بودیم،موج دومی که شامل نیروهای آبی خاکی بود نیامدند.از طرفی بعثی ها کل اروند را با منور مثل روز روشن کرده بودند،همه ابتدا مجروح شدند و در نهایت اسیر شدند.

شما سال ۶۹ و بعد از تصویب قطعنامه به ایران بازگشتید،آیا آخرین اسرایی که آزادشدند شما بودید؟

ما آنجا محکومیت داشتیم،بعثی ها بچه‌هایی که محکومیت داشتند را نگهداشتند،علت محکومیت ما هم عزاداری برای امام حسین(ع)بود و آن‌ها این عزاداری را اغتشاش حساب می‌کردند و برای‌ ما حکم بریدند،به همین خاطر ما ۲۸۰ نفر بودیم که بدلیل دادگاه رفتن و محاکمه شدن و حکم داشتن بعد از مبادله همه اسرا ما آخرین گروه بودیم که آمدیم.

در زمان اسارت چه کارهایی انجام می‌دادید که به نوعی ضدتبلیغ برای بعثی ها محسوب می شد؟

طبعا در حکومتی که مبنای آن تفکرات بعث عراق بود و حتی نیروهای بعثی مخصوصا صدامی که با خدا هم مشکل داشتند،لذا نماز خواندن هم آنجا کار فرهنگی بود،ما بعضا حتی اجازه نماز خواندن نداشتیم حالا چه برسد به نماز جماعت،اما در کنار آن بچه‌ها یک سری فعالیت‌هایی می‌کردند مثلا اعیاد و شهادت‌ها،مراسم‌هایی می گرفتند برای روحیه بچه ها،تئاتر بازی می کردند، گروه سرود تشکیل داده بودند،خاطره های دوران جنگ را برای هم می گفتند، غالبا هر حرکتی که مخالف طبع بعثی ها و موافق با دستورات اسلام و بضاعت بچه ها در اردوگاه های عراق بود یک فعالیت فرهنگی محسوب می شد.

اسارت شما از کدام زندان آغاز شد؟

ما ده الی پانزده روزی در شرق بصره نگهداری شدیم بعد ما را آوردند الرشید و بعد رفتیم اردوگاه تکریت۱۱،اولین اردوگاهی که ما بودیم آنجا بود،بعد از برگزاری باشکوه مراسم عزاداری و بزرگداشت ارتحال ملکوتی امام خمینی(ره) به همراه تعدادی از دوستان به اردوگاه ۱۸بعقوبه تبعید شدیم،و در ماه های آخر اسارت ما را بردند رمادیه ۹ و از رمادیه هم ما آمدیم ایران.

شنیده ما از کربلای چهاری‌ها این است که چون تعداد زیادی را همزمان اسیر کردند،حتی برای استراحت و احتیاجات ابتدایی هم در آن محیطی که بودند مشکل داشتند؟لطفا خاطره ای از زاویه دید خودتان برای ما عنوان بفرمایید.

همانطور که فرمودید برای یه مدت طولانی(تقریبا دو الی سه ماه)ما را در الرشید نگهداشتند و بعد اسرای عملیات پنج و شیش هم به ما اضافه شدند و جا تنگ شد بطوری که مثلا چهل یا پنجاه نفر در یک اتاق خیلی محدود بودیم، به همن خاطر همه چیز برای ما شرایط خاص خودش را داشت،غذا کم‌ بود، ظرف نبود،شرایط استحمام نبود،همه همان لباس‌های خونی که مجروح و اسیر شده بودیم را متحمل شدیم تا زمانی که به اردوگاه تکریت۱۱ منتقل شدیم.مثلا من چون غواص بودم لباس غواصی تنم بود تا اینکه برادر عزیزم آقای محمد‌ جواد زمردیان که ایشان را در زمان اسارت شهید اعلام کرده بودند. چون نوجوانی حدودا ۱۵ ساله بودند،یکی از بعثی‌ها برایش لباس آورد،ایشان آن لباس را به من دادند و تا زمانی که به تکریت۱۱ رفتیم آن لباس را بر تن داشتم.

در آن دوماهی که زندان الرشید بودید خاطره ای هست که ذهنتان هنوز درگیرش مانده باشد و با خود آن را مرور می‌کنید؟

عموم رفقای ما که اسیر شده بودند،جانباز هم بودند،بعضی‌ از مجروحین آنچنان پوست و گوشت برداشته شده بود که قسمت‌های داخلی بدنشان هم معلوم بود،اما اینها را بیمارستان نمی بردند و در فضای آلوده بدنها عفونت می‌کرد و در خیلی از موارد منجر به شهادت می‌شد.

در محلی که بودیم،بحث تعریق و حمام نرفتن،عفونت،خون و اینها موجب شده بود که فضا را یک بوی عفونتی فرار بگیرد.

یک اسیری به نام شهید کلبادی؛بچه کاشمر در جمع ما بودند که بعلت مجروحیت و عدم رسیدگی بدن‌ ایشان عفونت کرد و منجر به شهادت ایشان شد. بعد وقتی این عزیز شهید شدند و بعثی‌ها آمدند ایشان را ببرند یک بوی عطری در فضا پیچید که بعثی‌ها هم متوجه شدند و سوال کردند این بوی عطر چیست؟چه کسی عطر زده است؟ما گفتیم این بوی تنِ همین شهید است.هر چه نزدیک‌تر شدند خودشان هم متوجه شدند.بنده جمله ای که آن بعثی گفت: هنوز یادم هست و خیلی برایم تداعی می شود.بعثی سه بار گفت:«ولله شهید،ولله شهید،ولله شهید»این چیزی بود که همه‌ بر و بچه‌های عملیات کربلا‌ی چهار در غرفه‌های الرشید،دیدند و شنیدند.

مطلب دیگر از غرفه ها که شاید گفته نشده باشد بحث غذایی است که آنجا می‌دادند.ما بشقاب و قاشق کافی برای تقسیم غذا نداشتیم،یک ظرف‌هایی از این ماهیتابه‌های آلومینیومی مستطیل شکل گود که دو طرف آن دسته داشت به ما می دادند و چون ظرفیت زیاد و غذا کم بود؛می گفتند:یک نفس تو دهنتون پرکنید و بعضی مواقع دوستان همین یک نفس را هم نمی‌خوردند که مجروحان بخورند.

مهمترین مسائل برای ما این بود که وسایلی برای تطهیر نداشتیم،برای وضو و نمازخواندن مشکل داشتیم و به قرآن دسترسی نداشتیم.

در مورد اسرای کربلای چهار گفته می‌شود که مشکل کمبود جا هم خیلی جدی بوده است.

بله به مرور آنقدر اسرا اضافه شدند که در زندان الرشید جایی برای خوابیدن نبود و بچه‌ها به سختی فضا را تقسیم می‌کردند که بخوابند و بعضی بچه‌ها می گفتند ما بالشت می‌شویم.

سختی دیگر در الرشید این بود که بعثی‌ها برنامه‌ای گذاشته بودند که ما را تحقیر ‌کنند.یک روز دو به دو،ما را رو به روی هم گذاشتند و گفتند:همدیگر را سیلی بزنید یا ما شما را تنبیه می‌کنیم.و اگر این کار را نمی‌کردند،آن دو نفر را خود عراقیها می‌گرفتند له می‌کردند.

یک روز حاج‌ آقا ‌شهبازی که بچه اصفهان بود یک تدبیری کرد؛ایشان در یکی از عملیاتها زخمی شده بود و یک دستش را عمل گرافت کرده بود،تدبیر حاج‌ آقا شهبازی این بود که به شخص روبرویی‌اش گفت:«همین که من خواستم سیلی بزنم شما جا خالی دهید»خلاصه آب دهن در کف دست انداخت و همین که دستش را بلند کرد تا سیلی بزند،نفر روبرویش جا خالی داد و سیلی به مامور بعث خورد و کلاهش افتاد و دور خودش چرخید و گفت:«های شینو؟ های شینو؟!»یعنی:چی شد؟چی شد؟چرا زدی؟بعثی ها ریختند سر حاج‌ آقا شهبازی اما این تدبیر باعث شد که دیگه اینکار را تکرار نکنند.

از خلاقیت‌های زمان اسارت خاطره ای دارید که بفرمایید؟

ما برای جشن‌ها شیرینی درست می کردیم مواد آن هم از نان‌هایی به ما می‌دادند اسمش صمون بود،مثل نان باگت‌های خودمان بود،بچه‌ها خمیر داخلش در می‌آوردند و می‌گذاشتند مقابل آفتاب که خشک شود بعد خردش می‌کردند و به آن شکر می‌زدند و دوباره می گذاشتند جلوی آفتاب خشک شود.این می شد شیرینی و ما برای جشن دهه فجر و اعیاد از آن استفاده می کردیم.

هرچند وقت یکبار خرمایی می‌آوردند که برای اعیاد و مسابقه‌ها مصرف می شد و بچه ها از هسته آن تسبیح درست می‌کردند و بعنوان جایزه به اسرا داده می شد.

زمان‌هایی که چای می‌دادند ساعت شش غروب بود و آبگوشت‌هایی هم که می‌دادند چربی‌هایش می‌افتاد روی غذا و خشک می‌شد.بچه ها با درب قوطی شیرخشک و دوتا تکه سیم المنت درست کرده بودند و می‌زدند به برق و می انداختند داخل سطل‌های چای و چای را گرم می‌کردند.

سیم برق داشتید؟

یه مقداری بود که بچه های کهربایی(برقکار)آورده بودند چون مقدار زیادی نمی خواست.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی