آزاده تکریت 11 مرا متحول کرد
وزیر ارتباطات:آزاده تکریت 11 مرا متحول کرد
با آشنایی با یک آدمی که بعدها شهید شد مسیر شما متحول شد.شهید حسینزاده بودند.خودتان بفرمائید.
بله،مرحوم حسین زاده(مشهور به عمو حسن آزاده تکریت 11)از گمنامان کشور بودند.کسی که به نظر من حق بزرگی بر گردن انقلاب داشت،منتهی هیچگاه از سفره انقلاب هیچ چیزی برداشت نکرد؛۹ سال در زمان ستم شاهی در زندان بودند و ۴ سال در زمان پس از انقلاب علیرغم اینکه مجروح شدند و ۷۰ درصد جانبازی داشتند،در اسارت بودند و آنهم اسارت مفقودالاثری.
یعنی یک بار شهید شدند و اینجا برای ایشان سنگ قبر گذاشته بودند و مراسم برگزار کردند. پس از آن در زمان آزادی اسرا و بازگشت آزادگان به کشور ایشان برگشتند و یک بمبی از انرژی و اخلاص بودند.در یک کلام،ذوب در خداوند متعال و ائمه اطهار بودند. همه حرکتها و همه جهت و سوی مسائل زندگی ایشان حتماً به سمت مسیر الهی را میتوانستید،ببینید.
برخیها را میبینید یاد خدا میافتید.ایشان جزو آدمهایی بود که در هر حالی ایشان را میدیدید یاد خدا میافتادید.
در سفر مشهد با ایشان آشنا شدید؟
بله.ایشان بعد از اینکه به ایران بازگشتند با اینکه تیر در کمر داشتند و در ۴ سال حالت نشسته در بدترین شرایط اسارت بودند،پاهای ایشان کار نمیکرد و روی ویلچر بودند ولی با آن ارادهای که داشتند،از روی ویلچر بلند شدند و با عصا راه میرفتند.از انرژیهایی که ایشان داشتند،این بود که مسیر پیادهروی تهران به مشهد را که آزادهها میرفتند،ایشان تمام مسیر را پیاده میرفتند.
آن سالی که من مشهد رفتم با ایشان آشنا شدم و قدرت جاذبه ایشان ما را جذب کرد از همان ۱۵ سالگی توفیق داشتیم خدمت ایشان باشیم و متاسفانه گوهر گرانبهایی را از دست دادیم.آزادههای شهرهای مختلف را سرکشی میکردند.میرفتند علیرغم اینکه مسئولیت مستقیمی در این حوزه نداشتند ولی مرتب دلسوز اینها بودند و مرتب به خانواده شهدا و آزادگان سر میزدند تا شرایطشان را ببینند.
یک مکانی بود که دفتر ایشان برای شنیدن درد دلهای همه مردم بود.همه گروهها و جناحها و فعالین گروههای مختلف نزد ایشان حرف میزدند و از مشکلاتشان میگفتند و ایشان هم پیگیری میکردند.یک نور خاصی در وجود و سرشت ایشان بود و ما هم این توفیق را داشتیم که زمانی را در خدمت ایشان بودیم و از ایشان بهرهمند شدیم.
ایشان باعث شد به وزارت اطلاعات بروید؟
بله؛ایشان معرفی کردند.
برای هزینه مشهد خودتان کار میکردید؟
بله.این در جای دیگر فکر میکنم،بیان کردم و داستان این را گفتم.آن سالی که بنا شد ما به مشهد برویم،چه داستانی داشت و چه اتفاقی افتاد.بنا بود اردو برویم و اردو لغو شد و جمعی از آزادهها میخواستند به مشهد بروند و آن شب اتفاقی به ما گفتند:شما میآیید؟من هم قبل از آن برای اردو کار کرده بودم. پدرم علاقهمند نبود من آن سفر را بروم برای اینکه مانعی جلوی پای من بگذارند؛گفت:برای رفتن به مشهد باید هزینه را خودت دربیاری.من هم چند روز مشغول کار شدم تا بتوانم این سفر را بروم.
آن سفر نقطه تحول ویژهای در زندگی من بود که چه اتفاقی افتاد و چه چهارچوبهایی وجود داشت.
لینک مشروح مصاحبه وزیر ارتباطات: