پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11

خاطرات و اخبار آزادگان دفاع مقدس؛مشکلات آزادگان؛ایثارگران؛سیاسی؛اجتماعی

پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11

خاطرات و اخبار آزادگان دفاع مقدس؛مشکلات آزادگان؛ایثارگران؛سیاسی؛اجتماعی

پایگاه رسمی آزادگان تکریت 11
موقعیت و مشخصات اردوگاه تکریت 11
(اردوگاه حزب الله)

اردوگاه اسرای ایرانی تکریت11 اولین اردوگاه اسرای مفقودالاثر ایرانی بود که در 15 کلیومتری شهر تکریت و 150 کیلومتری موصل در استان صلاح الدین محل تولد صدام واقع شده بود.شامل سه قسمت اردوگاه اصلی که حدود 1200 الی 1400 نفر اسیر ایرانی را شامل می شد و ملحق یک حدود 600 نفر و ملحق 2 که نامشخص است.اردوگاه تکریت11 با انتقال اسرای کربلای 4؛5 و 6 از زندان الرشید بغداد در تاریخ 65/12/5 افتتاح سپس رزمندگانی که در عملیاتهای بعدی اسیر شده بودند را تا اوایل سال 67 به این اردوگاه منتقل نمودند.میانگین مدت اسارت حداکثر 44 ماه و حداقل 24 ماه است.اردوگاه تکریت11 یکی از فعالترین اردوگاههای اسرای ایرانی در زمینه مسائل مذهبی و عقیدتی بود که در آخرین روز اسارتشان نماز جماعت 1000 نفره برگزار کردند(به همین دلیل در بین نیروهای ارتش بعث به اردوگاه حزب الله معروف شده بود)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
آخرین نظرات
تولید کاغذ یاداشت برای فعلهای انگلیسی

در عرض سه هفته کار را تمام کردم و الان دیگر اماده کار بودم!

اوایل سال 65 بود ما را از کمپ 9 رمادی به کمپ 7 منتقل کردند و جای ما را به اسرای عملیات آزادسازی فاو دادند.اسرای عملیات فاو،مظلومترین اسرای جنگ شدند.چرا که آنها را دهها برابر سایر اسرا شکنجه کردند؛دلیل آنهم معلوم بود؛؛آزادسازی فاو!در کمپ 7 با اسرای عملیات والفجر مقدماتی و خیبر بودیم.قاطع ما از آنها جدا بود ما آنها را از فاصله سی متری مشاهده می کردیم.

ما شدیدا نیاز به مترجم زبان انگلیسی داشتیم،عراقیهایی که کمی انگلیسی و کمی فارسی بلد بودند مترجم ما می شدند و آن وضع قابل تحمل نبود.تصمیم گرفتیم هرطور شده انگلیسی را فرا بگیریم کلاسی تشکیل شد.استاد کلاس خود قادر به تکلم نبود!او زمانهای سیزده گانه انگلیسی را از جهت فرمول و تعریف به ما یاد داد و روش منفی و سؤالی کردن را نیز یاد داد و ما مؤظف بودیم فعلهای انگلیسی را به زمانهای مختلف برده،جمله سازی کنیم.

چیزی به آمدن صلیب سرخ نمانده بود لذا به حکم وظیفه تصمیم گرفتم در همان سه هفته باقیمانده،زبان را یاد بگیرم.پاکتهای سیمان را در هنگام بیگاری(کار اجباری)به اردوگاه می آوردم آنها را شسته و لایه لایه می کردم در آفتاب پهن کرده و خشک می نمودم در تمام این مراحل،مواظب بودم عراقیها نبینند.بعدهم ورقها را برش داده و به عنوان برگه یادداشت استفاده می کردم.گویا خودش یک نوع تولید کاغذ یاداشت بود خودکار هم با زحمت فراوان تهیه می کردم، گاهی از عراقیها تک می زدم؛؛گاهی اوقات هم از پوست انار جوهر تهیه می کردم و خودکار را راه می انداختم(البته اینکار به ندرت لازم می شد).علاوه برخدا،بچه های کمپ 7 شاهدند که شبانه روز 17 الی 18 ساعت بطور پیوسته برای یادگیری زبان کار می کردم.کتاب که نداشتم،کلمات و افعال انگلیسی را دهان به دهان جمع می کردم.آنگاه افعال را در زمانهای مختلف می نوشتم،سؤالی-منفی می کردم،ادات استفهام بر سر آن می آوردم.کم کم در اثر کثرت تکرار،ذهنم باز شد.البته مدد پروردگار فوق همه اینها بود.جملات را سرهم می کردم و یک موضوع را بیان می کردم.

کم کم توانستم داستانهای کوتاه پنج شش خطی بنویسم آنها را حفظ هم می کردم.وقتی سه هفته تمام شد دیگر قادر به تکلم بودم!چیزی حدود هزار کلمه و لغت هم حفظ کرده بودم.معمولا دوازده نیمه شب می خوابیدم و ساعت چهار از خواب برمی خاستم و شروع به کار می کردم. در طول روز،دو ساعت هم به خورد و خوراک و کارهای ضروری اختصاص می دادم.

دوستان هم مرا تشویق می کردند.تا اینکه در پایان سه هفته،کار تمام شد من دیگر می توانستم انگلیسی صحبت کنم.جالب اینکه در دبیرستان از درس زبان خیلی ضعیف بودم و تا پایان اول دبیرستان که بعد از آن اسیر شدم فرق do،does و did انگلیسی را نمی دانستم!ولی لطف الهی؛ضرورت و پشتکار من،کار خود را کرده بود.

یک روز مرا به بیگاری بردند وقتی برگشتم،استاد کلاس گفت:از بیگاری تعریف کن.آمدم بگویم گفت:نه!به انگلیسی بگو و من براحتی ماجرا را به زبان انگلیسی گفتم.همه خوشحال شدند. صلیب سرخ که آمد به آنها گفتیم:دیگر نیازی نیست عراقیها مترجم باشند،ما خودمان مترجم داریم.صلیب خیلی تعجب کرد به من گفت: در این دو ماه چطور زبان یاد گرفتی؟!!گفتم:در سه هفته آخر اقدام کرده ام.تعجبش بیشتر شد و گفت:شما یک هزارم اسرای جنگ جهانی دوم امکانات دارید،ولی هزار برابر آنها موفقیت کسب می کنید.بعدها آنقدر به زبان مسلط شدم که دیگر مانند فارسی آنرا تکلم می کردم.بعد از آن به اتفاق حجت الاسلام و المسلمین اسحاقیان(استاد فعلی مدرسه علمیه فاطمی در قم)زبان عربی و مکالمه آنرا فرا گرفتم و خیلی خوب به عربی هم مسلط شدم.زبان آلمانی-فرانسوی را هم تا حدودی کار کردم اما دیگر حجم کارهای فرهنگی اردوگاه به من اجازه نمی داد بیشتر از آن به زبانهای بیگانه بپردازم؛اما تا آخر آنچه را فرا گرفتم به دوستان تعلیم می دادم.

پتوی سبز که رواندازم بود به دیوار می زدم صابون سهمیه حمامم را بعنوان گچ استفاده می کردم سه کلاس داشتم هرکدام سی نفر دانش آموز؛کلاسها خوب پیش می رفت اما من شبها کف تنفس می کردم ...

براساس خاطرات یک اسیر جنگی ایرانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی